دانشآموزان مدارس دولتی مغلوب بیعدالتی آموزشی
به گزارش طنین انتظار و به نقل از سایت الف – اعلام و تحلیل نتایج کنکور سراسری سال 1401 بار دیگر و البته بیش از پیش افکار عمومی خاصه نخبگان را متوجه موضوع «عدالت آموزشی» کرد؛ چه این که این تحلیل آماری حاکی از یک فاجعه آموزشی برای مدارس دولتیای است که 85 درصد کل دانشآموزان کشور را پوشش میدهد. طبق آمار اعلامی، مدارس استعدادهای درخشان (سمپاد) با پوشش ۲٪ دانش آموزان کشور، غیرانتفاعی خاص با پوشش۱۲٪ و نمونه دولتی با پوشش۱٪ به ترتیب ۷۲/۵٪، ۲۲/۵٪ و ۲/۵٪ از سهم رتبههای برتر کنکور سراسری 1401را از آن خود کردند. به عبارت دیگر این مدارس چند برابر سهم خود از دانش آموزان شرکت کننده در کنکور، رتبههای برتر کنکور را تصاحب کردند. این در حالی است که مدارس دولتی با پوشش ۸۵درصدی دانش آموزان در کل کشور، حدود ۲/۵درصد از رتبههای برتر کنکور را به خود اختصاص داده است.
نویسنده : داود عمران زاده
با آمار فوق، باید به جرأت اذعان کرد که سیاست گذاریهای آموزشی و به تبع آن سطح و کیفیت مدارس دولتی برخلاف مطالبات رهبری از رؤسا و مدیران آموزش و پرورش به گونهای بوده که« دانش آموزان احساس میکنند با تحصیل در این مدارس، امکان قبولی آنها در کنکور کمتر است و خانوادهها نیز تصور میکنند فرزندانشان را به یک جای بیپناه میفرستند». اگر چه که میتوان گفت بخشی از بیعدالتیهای آموزشی، حاصل تفاوت در شئون اجتماعی و اقتصادی خانواده هاست اما باید بپذیریم آن نیز تا حدود زیادی حاصل طبقاتی شدن آموزش است. به تعبیر دیگر میتوان گفت سرچشمه بی عدالتیها در حوزههای مختلف، نبود عدالت آموزشی است. در تحلیل عدالت آموزشی، دو بعد کیفی و کمی آموزش باید مورد مداقه قرار بگیرد. در بعد کمی ما مدعی هستیم که همه دانش آموزان کشور به امکانات اولیه از جمله مکانی برای برگزاری کلاس درس، معلمی برای تدریس و گچ و تختهای برای نوشتن دسترسی دارند؛ اما آن چیزی که مهم است بعد کیفی آموزش است. اگر عدالت در بعد کیفی آموزش را به داشتن فرصتهای برابر برای یادگیری تعریف کنیم باید بگوییم که این بعد از آموزش مورد کم مهری واقع شده و در آمارهایی که به عنوان دست آورد منتشر میشود سهواً یا عمداً مورد بیتوجهی قرار میگیرد.
چنان چه ما تفاوت های فردی دانش آموزان را نادیده بگیریم آیا واقعا در نقاط مختلف کشور و یا حتی نقاط مختلف یک شهر، دانشآموزان از عناصر کیفی یکسانی در امر آموزش برخوردارند؟ به عبارت دیگر آیا مدارس دولتی که غالب دانش اموزان کشور را پوشش میدهد در برخورداری از چهار عنصر موثر در کیفیت یعنی معلم، زمان آموزش، ابزار و فضای آموزشی، در مقایسه با مدارس سمپاد، غیرانتفاعی خاص و نمونه دولتی در وضعیت عادلانهای قرار دارند؟ معلم از جمله عناصری است که در کیفی سازی آموزش جایگاه بیبدیلی دارد؛ بنابراین توانمندی یا عدم توانمندی معلم در امر آموزش بیشترین نقش را در میزان و کیفیت یادگیری دانش آموز دارد. معلمِ با کیفیت، معلمی است که از مسیر معقول، جذب سیستم آموزشی و تربیتی شده است؛ دوره های تخصصی را طی کرده؛ با شیوههای نوین تدریس آشناست؛ به ساحتهای مختلف تعلیم و تربیت توجه دارد؛ کلاسهایش شاگردمحور است؛ سطوح بالای یادگیری را جایگزین حافظه محوری میکند؛ فرصت پرسش و پاسخ، اکتشاف، حل مسئله و خلاقیت به دانش اموزانش میدهد و در نهایت با آگاهی از هوشهای چندگانه و تفاوتهای فردی شاگردانش، هیچ دانش آموزی را نسبت به موفقیت در آینده، ناامید نمیکند.
هدف از ذکر ویژگی های فوق این بود که بپرسیم چند درصد از معلمان مدارس دولتی از چنین ویژگیهایی برخوردارند و یا تحت شرایط بغرنج معیشتی، خود را موظف و مکلف میدانند که اینگونه باشند؟ آیا اگر درصد قابل توجهی از معلمان ما در مدارس دولتی اینگونه بودند و میخواستند که باشند، اصلا نیازی به تاسیس مدارس خاص بود؟ اساسا آیا جداسازی معلمین چیزی غیر از این را به ذهن متبادر میکند که معلمین مدارس دولتی شایستگی تدریس به دانشآموزانی با توانمندیهای بالقوه را ندارند؟ اگر اینگونه به ذهن تبادر میشود(که میشود) والدین با چه امیدی فرزندان خود را به مدارس دولتی بسپارند و دانشآموزان با چه انگیزهای به تحصیل بپردازند؟ با فرض وجود معلمان با کیفیت مذکور در مدارس دولتی، آیا عناصر دیگر دخیل در کیفیت آموزشی یعنی زمان، ابزار و فضای آموزشی در وضعیت مطلوبی قرار دارد؟ اینکه ساختارها را فراهم نکنیم و تراکم کلاسهای درس مدارس دولتی را به بالای 30نفر برسانیم و در عین حال از معلم انتظار داشته باشیم شیوههای نوین تدریس(شاگردمحور)را جایگزین شیوه سنتی ناکارآمدِ معلم محور کنند به هیچ وجه علمی و منطقی نیست.
با وجود اهمیت ساحتهای مختلف تعلیم و تربیت مورد اشاره در سند تحول و همچنین بودجه بندی درسها، معلم چگونه میتواند در یک زمان محدود با این تعداد از دانش آموزان، آنگونه که در مدارس خاص تعامل وجود دارد، تعامل داشته باشد؟! آموزش، چیزی غیر از تعامل میان معلم و فراگیر نیست. نتیجه عدم تعامل و منبرهای یک طرفه معلم(سخنرانی) چیزی غیر از افت کیفیت آموزشی مدارس دولتی، رونق تدریس خصوصی، مدارس پولی و حاکمیت طبقه پولدار نخواهد بود. بنابراین عنصر زمان و فضا در مدارس دولتی در کنار کیفیت معلم از دیگر عناصری است که شرایط ناعادلانه ای را برای دانش آموزان این مدارس رقم زده است. البته اصل وجود مدارس خاصی چون استعدادهای درخشان ممکن است منافاتی با عدالت نداشته باشد ولی آزمون ورودی این مدارس همچون کنکور، چندان عادلانه و بدون اشکال نیست. اول اینکه در آزمونهای ورودی آن چیزی که بیشترین اهمیت را در موفقیت فراگیر دارد هنر و مهارت تست زنی است نه سطوح بالای یادگیری و بینش عمیق.
مدیرکل دفتر ویرایش و مدیریت اسناد شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرد در کنکور، 256 نفر معدل زیر 12 داشتند و رتبه زیر 3000 گرفتند! چه بسا این دانش آموزان و بسیاری از آن هایی که حتی معدل بالای 12دارند و موفق به کسب رتبههای برتر شدند در مقایسه با دانش آموزانی که نتواستند رتبه های بهتری کسب کنند نه لزوما از بهره هوشی بهتری برخوردار بودند و نه درک و فهم عمیقتری نسبت به موضوعات درسی داشتند؛ این دانشآموزان در مقایسه با دیگر فراگیران، بعضاً به برکت امکانات بهتر، مهارت بیشتری در تست زنی داشتهاند. دوم اینکه آزمون ورودی مدارس استعدادهای درخشان بیشتر یک آزمون سنجش هوش ریاضی و منطقی است؛ لذا علاوه بر مشکل تست زنی، محدود کردن هوش به هوش ریاضی و منطقی از دیگر اشکالات آزمونهای ورودی مدارس سمپاد است. چرا که این روند به معنای حذف و محروم کردن دانش آموزان با استعدادِ دیگری از امکانات خاص این گونه مدارس است. همانگونه که گاردنر روانشناس رشد و استاد دانشگاه هاروارد میگوید هوش، چندگانه است و نمیتوان آن را به هوش منطقی و ریاضی محدود کرد. آنهایی که بالقوه میتوانند روانشناس باشند، نویسنده، شاعر، فیلسوف و… باشند، با نادیده گرفتن هوشهای فردی، میان فردی، فضایی و…، از گردونه نخبگان کشور خارج میشوند. خلاصه اینکه نتیجه تمام این بیعدالتیها، شکاف بیشتر بیعدالتی است؛ چرا که طبقه دارا با استفاده از انواع کلاسهای مهارتی، منابع کمک آموزشی و…، به راحتی وارد مدارس خاص میشوند و با نام تیزهوش و نخبه، صاحب داراییهای بیشتر میشوند؛ در حالیکه چه بسیار دانش آموزان تیزهوش و نخبه محروم از امکانات در این کشور وجود دارند که تنها جرمشان فقر و تحصیل در مدارس دولتی بوده است.(البته نه اون مطلق است و نه این) برای مرتفع ساختن این بخش از بی عدالتی آموزشی، پیشنهاد ما همان است که رهبر معظم انقلاب فرموده اند؛
« باید سطح و کیفیت مدارس دولتی از لحاظ آموزشی و تربیتی به گونهای شود که دانشآموزان احساس نکنند با تحصیل در این مدارس امکان قبولی آنها در کنکور کمتر است و خانوادهها نیز تصور کنند فرزندانشان را به یک جای بیپناه میفرستند.»
نویسنده : داود عمران زاده
مطالب جالب
پرداخت مالیات گذر از دولت نفت سوز به دولت مالیات سوز!
پست لجستیک راهی برای توسعه صادرات کشور
حرکت از عصر IP به IT